صداهای زیر و شاد و کودکانه دائم توی گوشم است. همه جای خانه را تسخیر کردهاند. توی خلوتگاه و توالت هم صدایشان میآید. فقط زیر دوش که باشی صدای آب بر آنها غلبه می کند، گاهی غرقشان می کند و گاهی ارتجاعش می دهد تا حد نافهمی.
بله! ما محکومان به تماشای بیست و چهار ساعته برنامههای کودک و نوجوان. حس بدی نیست! حس خوبی هم نیست! یک حس خنثی است. تشکیل شده از مقادیری کلافگی و ملال.
اعتراف میکنم بعضی از برنامهها واقعا جذب کننده است و همانطور که داری آشپزی میکنی نگران چیکالتای خانم شهردار میشوی که چرا همیشه گم میشود، چرا دائم توی کیف دوشی شهردار نمیتمرگد و ذرتش را نوک نمیزند، حتما باید هر روز این همه دم و دستگاه و پاپیها را به زحمت بیاندازد. یا نگران مایلو میشوی که چرا این بار در مدرسه بدرفتاری کرده است و چرا دست عروسک دوست دخترش را کنده است!!!
اصلا چرا این فیکسیها هر روز یک دردسر تازه دارند با چوساکای زشت و بدترکیب. چرا اینقدر اسم این شخصیتها عجیب و غریب است که شبها توی خواب هم دست از سرت بر نمیدارند و ذهنت روی تکرار اسم شان می رود. چوساکا، چوساکا، چیکالتا، چیکالتا!!! آن هم با صدای شخصیت های برنامه.
لعنتیهای قدرتمند و تسخیر کنندهی مغز را دست کم نگیریم. اینها اثراتی بر آدم و ذهن میگذارند که آب از آب تکان نمیخورد، یعنی حسش نمیکنیم ولی تاثیرشان انکار ناشدنی است و بزرگ. عین آب روان در زیر فرشی از کاه.
درباره این سایت