دست های تپل خجالتی اش را قایم می کرد. دست های کوچک، پاهای کوچک که هی صدای ریتمیک دست کوچولو، پا کوچولو، گریه نکن بابات میاد را در ذهنم می خواند با صدای کودکانه و زیبا و شیرین. 
می دانستم گریه می کند. گریه که حتما نباید اشک داشته باشد، بازتابی در چهره داشته باشد! گریه ی بدون علائم هشدار دهنده هم وجود دارد.

دختر بودن یک چیز اعجاب انگیز است. بی نظیر است. نمی گویم خوب است یا بد. نمی گویم باید باشد یا نباشد. فقط بدانید دختر بودن از عجایب کشف نشده ی موجودات زنده است که برای همه عادت شده، معمولی شده و برای همین توی چشم نمی آید. 

شاید روزهایی بوده است که آرزو می کردم کاش مذکر بودم، مرد بودم، دختر نبودم . اما حالا می فهمم دختر بودن موهبت الهی است که هیچ کس درکش نمی کند. این خود دختر است که زمانی می رسد عاشق خودش شود. عاشق دختر بودن و جنس دوم بودنش شود. 
دختر جون دوستت دارم تو هم خودت را عاشق باش ماه بانو جان!


می دانید با این حسی که دارم چه تصویری در سرم رپیلای می شود! می گویم:آسمان آبی عصرگاهی اردیبهشت، بدون وجود ساختمان های آسمان آزار . چند پرنده ی سرگردان و عاشق و آن بالا بالاها تکه های سفید و پفکی ابرها. 


آخیش! چه حس نابی می تواند باشد آسمان دیدن در خنکای اردیبهشتی!

دست کوچولو ، پا کوچولو 
گریه نکن ، بابات میاد

تا خونه ی همسایه ها
صدای گریه هات میاد







مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها