هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست» 

هیچ وقت تازگی اش را از دست نمی دهد. لامصب مثل عسل ِ تلخ غیر قابل فاسد شدن است و همیشه فِرش می ماند. این تاثیر مرگ است که هر از چند مدت مرا به فکر وا می دارد. باعث می شود فلسفی فکر کنم دچار نیهلیسم فلسفی شوم و تا زمان نگذرد و غبارش را روی مرگ نپاشد این پوچی دست از سرم برنمی دارد.

 مرگ هم شکل های مختلفی دارد. مرگ هم بر تن های مختلف نقش های مختلف می زند. از همه ی این مرگ ها تصادفات جاده ای برای من دلخراش تر است. مخصوصا اگر نوزادی هم در میان اجساد باشد. اگر جسدی باقی بماند. چهره معصوم و پاک و فرشته گونشان را تصور می کنم و می گویم چرا او!!!


فکر کنید عروس و دامادی که خوشبختی روی کول شان نشسته است و از عشق و حال ماه عسل دارند باز می گردند به آشیانه ی عشق شان؛ خانه ی نو. یکی نیست بزند پس کله ی این داماد مست از فتح و کشورگشایی و چیزگشایی و بگوید: اهوووی مستی باش! خوشحالی باش! یه کم پاتو از رو گاز بردار، این لامصب .نیست که اینقدر فشارش می دهی. 


فکر کنید این داماد با صد و شصت کیلومتر بر ساعت در جاده جم و کنگان در حرکت بوده و دو خانواده در یک ماشین دیگر در سمت مخالف اینها. تلاقی سرنوشت را ببنید. یک خانواده چهارنفره با دو نوزاد و یک خانواده سه نفر با یک نوزاد دیگر. دوست و رفیق. برادر و خواهر. 

اگر می دانستند چه سرنوشت شومی در انتظارشان است .


داماد جان از آن طرف و این بخت از سر گذشته ها از این طرف. داماد با سرعت نور می رسد به ماشینی کندرو که تابع قوانین بوده و با سرعت مجاز حرکت می کرده است. برای اینکه به آن خوشبخت جان سالم به در برده برخورد نکند فرمان می زند طرف ماشینی که مرگ با بال های سیاهش نشسته است روی آن. شاخ به شاخ با مرگ.

ماشین عروس و داماد پرت می شود. کیسه هوا فعال می شود و فقط قلم پای عروس خانوم می شکند. اما ماشین دیگر با هفت جان، هفت نفس، هفت قلب تپنده در آنش می سوزند. 

قصدم مرثیه سرایی نیست. این تاثیر مرگ است که دستم را روی کلیدها فشار می دهد. این تصویر بچه ای است که روی سینه ی مادرش سوخته و موقع خاک کردن نتوانسته اند از  تن مادر جدایش کنند. این تصویر مردها و زن های زیر سی سال هستند که توی اعلامیه ی هفتم شان لبخند می زنند. 


من تا مدت ها درگیر این مرگ خواهم بود. 

مرگی تمام و کمال!




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها